English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6331 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it is sufficiently stamped U کم تمبر خورده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
stamped U تمبر خورده
Other Matches
stamp duty U تمبر عوارض تمبر مالیاتی
stamp tax U تمبر عوارض تمبر مالیاتی
first-day covers U پاکت یا کارت پستال که در روز اول فروش تمبر جدید ارسال شده و تاریخ آن روز را روی تمبر مهر زدهاند
first-day cover U پاکت یا کارت پستال که در روز اول فروش تمبر جدید ارسال شده و تاریخ آن روز را روی تمبر مهر زدهاند
philately U تمبر جمع کنی جمع اوری تمبر
stamps U تمبر
stamp duty U حق تمبر
stamp duties U حق تمبر
stamp U تمبر
philatelist U تمبر شناس
postmark U اثرمهر تمبر
postmarks U اثرمهر تمبر
philately U تمبر شناسی
stamp duties U پول تمبر
food stamps U تمبر خوراک
food stamp U تمبر خوراک
tamarind U تمبر هندی
stamper U تمبر الصاق کن
stamps U تمبر یا مهرزدن
postage stamp U تمبر پست
postage U تمبر پستی
postage stamps U تمبر پست
stamp U تمبر یا مهرزدن
poststamp U تمبر پست
philatelists U تمبر شناس
Do you have any stamps? U آیا تمبر دارید؟
philatelic U مربوط به تمبر شناسی
by under stamped U کسر تمبر داشتن
post free U بدون نیاز به تمبر زدن
stamps U تمبر پست الصاق کردن
The stamp doesnt stick. U این تمبر نمی چسبد
stamp U تمبر پست الصاق کردن
put into circulation U به جریان انداختن [پول، تمبر و ... ]
postmarks U مهر باطله تمبر پست
postmark U مهر باطله تمبر پست
postmarks U تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
postmark U تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
face value <idiom> U عکس چاپی روی پول ،تمبر،...
slip U پیش نویس تمبر نشده بیمه دریایی
slipped U پیش نویس تمبر نشده بیمه دریایی
slips U پیش نویس تمبر نشده بیمه دریایی
franking machine U دستگاهی که تاریخ و هزینه پست را روی کاغ چاپ میکند نقش تمبر
eaten U خورده
irriguous U اب خورده
little U خورده
it was eaten U خورده شد
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
fretted by rust U زنگ خورده
crossed out U قلم خورده
dehiscent U ترک خورده
crimpled U چوروک خورده
engrained U پینه خورده
hammer hard U چکش خورده
folded picture U تصویر تا خورده
distempered U بهم خورده
withered U چروک خورده
brushed U شانه خورده
dislocated U بهم خورده
vermiculate U کرم خورده
thrawart U پیچ خورده
puckery U چین خورده
tetched U بهم خورده
teched U بهم خورده
symphsis U عضوجوش خورده
starveling U گرسنگی خورده
on oath U قسم خورده
mussy U بهم خورده
mildewy U باد خورده
twisty U پیچ خورده
jiggly U تکان خورده
writhen U تاب خورده
kinky U پیچ خورده
kinky U گره خورده
writhen U پیچ خورده
worm eaten U کرم خورده
maggoty U کرم خورده
patsy U فریب خورده
crackly U چین خورده
stickit U شکست خورده
grubbiest U کرم خورده
grubby U کرم خورده
callous U پینه خورده
corrosion U خورده شدن
turkey U شکست خورده
turkeys U شکست خورده
kaput U کاملا شک ست خورده
deluded U فریب خورده
moth eaten U بید خورده
grubbier U کرم خورده
underdogs U سگ شکست خورده
messy U بهم خورده
wounding U پیچ خورده
indisposed U بهم خورده
craven U شکست خورده
wounds U پیچ خورده
wound U پیچ خورده
conglomerate U به هم جوش خورده
conglomerates U به هم جوش خورده
failure U شکست خورده
failures U شکست خورده
underdog U سگ شکست خورده
moth-eaten U بید خورده
cleft U ترک خورده
plicated U چین خورده
carious U کرم خورده
butt welded U از سر جوش خورده
eaten U خورده شده
belly pinched U گرسنگی خورده
aggresive U خورده شده
corrodible U خورده شدنی
clift U ترک خورده
clefts U ترک خورده
worm-eaten U کرم خورده
cancelled U قلم خورده
picked U کلنگ خورده
to be fooled U فریب خورده بودن
wrounght iron mill bar U اهن جوش خورده
to be deluded U فریب خورده بودن
thraw U پیچ خورده دررفته
common ashlar U سنگ چکش خورده
weldment U چیز جوش خورده
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
Are you daft ? U مگر مغز خر خورده ای ؟
cat gets one's tongue <idiom> U گربه زبونش را خورده
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
chiselled U چوب اسکنه خورده
beaten U چکش خورده فرسوده
inure or en U پینه خورده کردن
interwrought U بهم جوش خورده
indurate U پینه خورده کردن
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
bound barrel U لوله تاب خورده
foul anchor U لنگر تاب خورده
deep dyed U زیاد رنگ خورده
cut in U چاک خورده شکافته
chartered accountant U حسابدار قسم خورده
certified public accountant U حسابدار قسم خورده
grounded U توپ به زمین خورده
lost U شکست خورده گمراه
rancid U باد خورده فاسد
impacted U باهم جوش خورده
chiseled U چوب اسکنه خورده
patsy U شخص گول خورده
spun glass U شیشه تاب خورده
rolled profile U نیمرخ نورد خورده
rolled iron or steel U فولاد نورد خورده
seared conscience U وجدان پینه خورده
sclerous U متصلب پینه خورده
rolled glass U شیشه نورد خورده
post card U کارت غیررسمی که تمبر روی ان چسبانده بجای کارت پستال است
gyrus U برامدگی چین خورده مغز
to twist one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
fusion principle U اصل ترکیبات جوش خورده
to sprain one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
Chartered ( certified public ) accountant . U حسابدار قسم خورده ( مجاز )
fused ring system U سیستم حلقهای جوش خورده
foul hawse U زنجیرها تاب خورده اند
Our business has become tangled up. U کارمان پیچ خورده است
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
weather stained U هوا خورده ورنگ پریده
weldment U قطعات بهم جوش خورده
a man in his forties U مرد چهل و خورده ساله
Like a bear with a sore head. U مثل گرگ تیر خورده
acid corrosion of concrete U خورده شدن بتن بوسیله اسید
self deceived U فریب نفس خورده خود فریفته
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
vulcanite U لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
With a long face . U با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
There is a hitch somewhere. U یک جای کار گره خورده است
macadam blinding U خورده سنگ بخورد راه دادن
not up U توپ دوبار به زمین خورده دبل
He refused to acknowledge defeat . U قبول نمی کرد که شکست خورده
tailfly U طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
breaker U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
perjured U سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
hard handed U دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
Which son of a bitch (son of a gun)did it? U کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
breakers U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
swallow tail coat U جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
quaternion U ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
short round U فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
choppers U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
chopper U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
littleneck clam U نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
shot group U گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
brushed U برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
coated chippings U خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
talk someone's ear off <idiom> U آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
jungle gym U چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
egg bound U صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
blast hole drill U مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
snick U توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
group U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com